|
|
|
|
|
همه اش از اون وقتی شروع شد که تلفن زدم تولدش رو تبریک بگم و پیامگیر بود . نمیدونم چرا فکر میکردم از صدام روی پیامگیر میفهمه من کی هستم نگو حتی با اسم هم منو نمی شناخت . اشتباه شد ... همه اش از اون وقت تموم شد . |
|
|
|
بارون بهاري 5:53 PM
|
يادداشت(0)
|
|
|
Wednesday, August 23, 2006 |
|
|
|
|
|
با اینکه روزها چشم به هم زدنی میگذرند ولی چیزی از اعصاب خورد کنندگیشون کم نمیشه ! ویزای انگلیسم با این اتفاقات اخیر انگلستان موکول شد به ۶ ماه دیگه ویزای شینگنم رو هم فعلا هنوز منتظرشم تا ببینم بالاخره سپتامبر مسافر کجا میشم ؟ اروپا یا ایران یا شاید هم هیچ جا ! یک لحظه انگار همه چیز خوب داره پیش میره و درست لحظه بعدش همه دنیام و برنامه هام به هم میریزه . بگذریم... در میون همه خبرهای آت آشغالی ( جنگی - سانحه ای ) امروز ۲ تا موضوع برام جالب بود . اول جدول و آمار جریمه های رانندگی کویت در نیم سال اول . در کشور ۲ میلیونی کویت با ۸۰۰ هزار ماشین در خیابونها ۵ ۱۶۰.۹۴ جریمه « رد کردن از چراغ قرمز » ثبت شده و ۳۹۷.۲۷۲ جریمهء « سرعت غیر مجاز » !!!و در این آمار ۲ جریمه ۱۵۰ دلاری رد کردن از چراغ قرمز و یک جریمه ۹۰ دلاری « سرعت غیر مجاز » از منه و البته شانس آوردم که چراغ قرمزها غیر مستقیم بود وگرنه مثل پارسال یکماه بی گواهینامه میشدم :( دومین خبر هم مربوط به سفر فضایی : ظاهرا سفر فضایی میلیونر ژاپنی همراه با فضانوردان روسی به پایگاه فضایی به دلیل عدم مطابقت با شرایط جسمانی لغو شده و به جاش خانم « انوشه انصاری » که آمریکایی ایرانی الاصل هست به این سفر میره و انوشه خانم برای این سفر ۱۰ روزه ۲۰ میلیون دلار پرداخت کرده ...خدا حفظشون کنه و به سلامت برگردند ! یک خانم ایرانی اینجا هم اول شد ;) |
|
|
|
بارون بهاري 12:14 PM
|
يادداشت(0)
|
|
|
|
|
|
Chaotic
دوستم امروز زنگ زده حال و احوال . ۳ هفته ای رفته بوده مشهد . میگم خوش گذشت ؟ میگه وحشتناک بود تمام این مدت همه اش اعصابم خورد بود و با عالم و آدم جنگ و دعوا داشتم , چرا ایران اینطوره ؟ این دوستم اهوازیه و شوهرش مشهدی اما بزرگ شده کویت هستند . پاسپورتهاشون ایرانیه اما بیشتر به کویتی میخورند . پسر ۶ ساله اش تازه کم کم داره فارسی یاد میگیره . میگه : « تو فرودگاه از مسافرهای عرب خروجی نمیگیرند اما از من چون پاسپورتم ایرانیه ۱۵ هزار تومان گرفتند حرفم شد که چرا من که ایرانی هستم برای اومدن به کشورم باید پول بدم و هر یکبار زیادی هم که بیام باید بیشتر بدم» ! میگه به راننده تاکسی میگم چرا من باید مسیری رو که دو هفته است ۵۰ تومان میدم الان به تو ۱۰۰ تومن بدم با وقاحت برگشته بهم میگه : « تو دهنتو ببند و ۱۰۰ تومن رو بده »!! اگه مرد بودم هم جرات میکرد اینقدر گستاخ و زننده جواب بده ؟! خواهرم بعد از ۲ هفته سفر از ایران برگشته میگه :« با دوستم حرف میزدم بهم میگه : حالا این جنگ (لبنان -اسرائیل ) واسه چی شده این دفعه ؟ آخرش حزب الله شروع کرده یا اسرائیل!!با این همه وقوف به سیاست همین دوست خواهرم یکسال پیش به احمدی نژاد رای داده.. دختر خانمی که پدرش استاد دانشگاهه صنعتی اصفهانه و خودش فارغ التحصیلش الان هم راهی سوئد .واقعا جریان ما ایرانیها چیه ! به شرطی مدتی دیگه هم که اسرائیل , ایران رو "carpet bombing" میکنه ایرانیها به هم بگند ...ها ؟ چیه ؟ وقت کاشتن سیب زمینیه ؟ بیشتر ایرانیها اهمیتی به این جنگ اخیر نمیدند و حتی نمیدونند چی به چیه ! در حالیکه در اسرائیل به زودی دولت سرنگون میشه و یک دولت به شدت دست راستی روی کار خواهد اومد که اولین برنامه اش از بین بردن خطر « احمدی نژاد ه » |
|
|
|
بارون بهاري 6:35 PM
|
يادداشت(0)
|
|
|
|
|
|
اقا جان اینکه بگی نفهمیده اذیت کردی چیزی رو عوض نمیکنه جز اینکه میگه هم اذیت کردی هم نفهم بودی |
|
|
|
بارون بهاري 7:09 PM
|
يادداشت(0)
|
|
|
Wednesday, August 09, 2006 |
|
|
|
|
|
چرا تکرار اینقدر حالم رو بد میکنه ؟! در حالیکه زیباترین اتفاقات خلقت ... طلوع و غروب و برف و باران و فصلها و تولد و ... تکراریه .. اساس جهان تکراره و من رنج میبریم از عادت کردن به تکرار ! |
|
|
|
بارون بهاري 1:29 AM
|
يادداشت(0)
|
|
|
|
|
|
امشب ۲ جفت دیگه کفش خریدم . اینها رو هم میگذارم توی ماشین بمونند .امیدوارم جنگ لبنان زودتر تمام بشه وگرنه مجبور میشم مدتی دیگه به جای خرما کفش خیرات کنم . |
|
|
|
بارون بهاري 1:37 AM
|
يادداشت(0)
|
|
|
Thursday, August 03, 2006 |
|
|
|
|
|
اخبار کشتار و خرابیه یک کشور دمکرات مثل موجهای بلند و مستمر نفسم رو میبره و با خودش به عمق اندوه و افسردگی میبره ... چند روزیه سعی میکنم به تحلیلها و مصاحبه های ۲۴ ساعته کانالهای خبری گوش نکنم . کانال رو عوض میکنم و جای ناراحتی رو عذاب وجدان میگیره که تجمل عوض کردن واقعیت رو دارم . یک فشار ساده انگشت و واقعیتم میشه تصاویر برنامه " so you think you can dance" و جوانهایی که با مهارت بدنهاشون رو حرکت میدند. سعی میکنم ساعات خانه بودن یا شرکت بودن رو کم کنم اینطوری یک قدم از تلفزیون و کامیپیوتر دورترم . در فضای میان ایندو تنها گزینه ای که دارم بازار و سینماست .قدم میزنم ... ویترینهایی که همه با شعارهای بزرگ " Sale Up to 50%" .. " Sale up to 70%" پوشیده شده .. و مردمی که سر خوش و رنگارنگ به فکر هماهنگ کردن رنگها باهم هستند . لا بد مثل من ..همه تنهاییها و غم هاشون رو اومدند در بازار فراموش کنند.ادکلهانهای مختلف رو بو میکنم .. دخترهای خوشرو و خندان فیلیپنی مثل همیشه جلو می آیند با همون جمله همیشگی " may i help you mam" و من چپ و راست بوهای مختلف رو روی بدن و تکه مقوا تحویل میگیرم .ساعتها رو نگاه میکنم.. این یکی رو لطفا .. " oh...its beaufiful mam" .. ساعت رو بر میگردونم.. اون یکی رو لطفا..." oh mam.. your hand is so small".. نوبت لباسهای زیر میشه... بعد نوبت شلوار و بلوز..حالا کفش..هممم.. کفشی که ۱ ماه پیش خریدم ۶۰ دولار رو حتی یکبار نپوشیدم..اون یک جفت کفشم رو هم که ۵ ماه پیش خریدم ۶۰ دولار فقط یکبار پوشیدم... یک جفت دیگر میخرم.. آخه SALE داره .. همه اش ۴۰ دولاره در حالیکه باید ۸۰ دلار باشه .. یک جفت مشکی با پاشنه های ۱۵ سانتی که ۳ تا زنجیر کوچک با ۳ تا دونه کریستال از کنار مچ اش آویزونه .. این یکی رو حتی از ماشین پایین نمیارم ..بگذار همونجا باشه من که حالا حالا ها نمیپوشمش. اه من بسیار خوشبختم ...چرا که میتونم کانال عوض کنم |
|
|
|
بارون بهاري 9:02 PM
|
يادداشت(0)
|
|