|
|
|
|
|
واي بر من گر تو آن گم كرده ام باشي
ميدونم اگه دوباره صداتو بشنوم روز از نو روزي از نو ميشه . ميدونم كه حاظرم چيزهايي رو بهت بگم "چشم" كه به هيچكس ديگه نميگم و ميدونم طوري اين چَشم گفتنم رو جبران ميكني كه دلم بخواد هر روز بهت بگم "به روي چشم " . ميدونم كه تو تنها انساني هستي كه با همه ضعفهات به نظرم قويترين و بي نظير ترين انساني . از همه انسانهايي كه اومدند و رفتند فقط حرفهاي توئه كه مثل "Mile stone" راه رو بهم نشون ميده . بهم گفتي :"بارون نگران نباش كه نميتوني عاشق كساني باشي كه باهات مهربون هستند , ايراد از تو نيست , ايراد از قلبت يا خودخواهيت يا احساست نيست ايراد از كسانيه كه نتونستند عاشقت كنند " . و من چقدر احساس آرامش كردم كه پس روزي ميتونم دوباره عاشق بشم فقط نميدونستم كه عاشق تو ميشم . چقدر دير نوبتِ من و تو شد , درست وقتي كه ديگه وقتي براي دل بستن نبود . |
|
|
|
بارون بهاري 8:23 PM
|
يادداشت(0)
|
|
|
|
|
|
چي ميخواستم بگم ؟ همم.... فكر كنم ميخواستم بگم كه رويا خوب چيزه , ندونستن از اون هم بهتره . جوون تر كه بودم فكر ميكردم همه زن و شوهرها هميشه شبها همديگه رو بغل ميكنند و ميخوابند اما بعدتر متوجه شدم كه ۹۹% پشتشون رو به هم ميكنند و ميخوابند. جوون تر كه بودم فكر ميكردم زن يا مردِ متاهل يك چيز مقدس و ممنوعه مثل معبدها اما بعدتر فهميدم كه هيچي نيست جز يك اسم و يك روتين كه زنها سعي ميكنند بگند همسر موفقي دارند و گاهي هم به بخت خودشون نفرين كنند كه "بله" گفتند و مردها سعي ميكنند بگند كه نفهميدند چي شد كه اين كار رو كردند . جوون تر كه بودم فكر ميكردم آدمها وقتي به هم ميگند :"دوستت دارم " مقصودشون اينه كه هميشه و هميشه دوستت دارم ,بزرگتر كه شدم فهميدم مقصودشون فقط يك مدت محدوده . جوون تر كه بودم دنيام بزرگتر و رنگي و رويايي بود ,بزرگتر كه شدم دنيام كوچيكتر شد . جوون تر كه بودم ..... |
|
|
|
بارون بهاري 8:55 PM
|
يادداشت(0)
|
|
|
|
|
|
يك چيز جديد , يك چيز قديمي , يك چيز قرضي , يك چيز آبي |
|
|
|
بارون بهاري 11:20 PM
|
يادداشت(0)
|
|
|
|
|
|
شدم اون پاندوله توي اون ساعته .. يك حركت رفت و برگشت ابدي به چپ و راست. احساسم از خواستن مطلق تا نخواستن مطلق در چشم به هم زدني تغيير ميكنه و دوباره به خواستن ميره و باز به نخواستن . زماني تنها چيزي كه ميخواستم پرواز به سمت خونه بود ,رسيدن به دمِ در خونه مامان بزرگ ,اين روزها تنها چيزي كه ميخوام دور شدن از ايران و كويت به طور مساويه . زماني هم به نظرم زيباترين عكس دنيا همونه كه آقاهه با خانمش ميگيره و يك بچه هم نشوند روي پاشون و توي يك آتليه با كلي افكت گرفتند و قاب كردند و چند ثانيه بعد به نظرم كسل بار ترين عكس توي هر قابي همون عكسه . به نظرم آخرِ خطه . خط چي ؟ نميدونم . فكر ميكنم خانم و آقاي توي اون عكس هم به اندازه من تنها هستند فقط تنهاييشون رو دو نفره قاب كردند .
گاهي چقدر دلم نميخواد اون زنه باشم كه مامان هم هست و موهاشو زرد هم كرده و بعد از يك دونه بچه كمي تپل هم شده و هر كي ميبنتش ميگه به به انگار ازدواج بهت ساخته . گاهي هم با شوهرش ميره دبي يا تركيه شايد هم شمال !
|
|
|
|
بارون بهاري 12:59 PM
|
يادداشت(0)
|
|
|
|
|
|
توي اين ۳ روز گذشته يك چيزي حدود ۲۰ بار اديتور رو باز كردم كه مطلبي رو بنويسم ولي بعد از يكساعت , گاهي هم چند ساعت بستمش و بلند شدم . يك پست خيلي طولاني براي كامنت خشايار نوشتم كه "وطن چيه " بعد حس كردم خيلي طولانيه و براي خواننده اي كه توي حالت روحي خودم نباشه خيلي شعاري به نظر ميرسه پس فقط يك خط از اون دِرَفت رو پست ميكنم .
وطن شايد مثل همون گردنبد چرميه دعاست كه سالهاي سال گردن ميكنيش اما هيچوقت در كيسه رو باز نميكني و دعاي روي برگه رو هم نميخوني كه چيه اما هميشه اون گردنبنده بهت اطمينان ميده چون كسي كه براش عزيزي اون دعا رو گردنت كرده .
خيلي چيزها ميخواستم بنويسم اما فعلا تنها چيزي كه به ذهنم ميرسه اينه كه اينجا (كويت ) هنوز مردم حال دارند كه بهم لبخند بزنند .
|
|
|
|
بارون بهاري 3:21 PM
|
يادداشت(0)
|
|
|
|
|
|
به آسمون نگاه ميكنم ابريه اما اين ابر نيست غبار زرده و همه جا رو باز لايه اي از خاك گرفته . عجيبه امروز زرديش دلگيرم نميكنه اين هواي زرد خيلي برام آشناست براي ثانيه اي شايد هم صدم ثانيه اي حس ميكنم اينجا وطنمه !!!! من به جز سالهاي دبيرستان و دانشگاه ايران نبودم . اگه بخوام حساب كتابي بگم من بيشتر عمرم رو كويت بودم اما حتي يك روز حس نكردم كه اينجا وطنمه ! هميشه ذهن و رحم براي سالها و خاطراتي كه توي ايران داشتم پر كشيده . شايد هم چون خاطره انگيرترين دوران زندگي همون دبيرستان و دانشگاهه ! اما امروز اين غبار اين هوا اين دريا و اين خيابونهايي كه هر روز ازش رد ميشم مال خودم بود ! صداي ظبطِ ماشين رو بلندتر ميكنم يك آهنگ انگليسي-هنديه با ريتمش تكون تكون ميخورم . من و يك جيب با هم ناگهاني و بدون راهنما تصميم ميگيريم از ۲ خط كنار با سرعت ۱۰۰ بياييم خط وسط . يك لحظه فقط كافي بود تا هر دو داغون بشيم . ميرسم خونه ظبط رو روشن ميكنم و با رقص لباسهامو در ميارم . ميرقصم با اين فكر كه نبايد با راست گفتن يك رويا رو خراب كرد . |
|
|
|
بارون بهاري 2:40 PM
|
يادداشت(0)
|
|
|
|
|
|
يك نفس عميق ميكشم و باز براي هزارمين بار در روز به خودم ياد آوري ميكنم كه تنهايي سرنوشت انسانه, فرقي نميكنه راه درست رو بره يا اشتباه رو , اصلا مگه راهها درست و اشتباه دارند ؟راهها فقط راه هستند . نفس عميقتري ميكشم اما اين " او " كه باز ناگهان سر بلند كرده و درست نشسته وسط قفسه سينه ام نميگذاره نفس بكشم . يك نفس عميقتر ميكشم , بغض نيست , اشك نيست , شعر نيست ديگه حتي ترانه هم نيست. ياده ..حرفه ..چهره است كاش اشك بود كاش يك ترانه بود يا يك شعر اما يك فرياده . سرم را روي فرمون ميگذارم اما اينجا نميشه فرياد زد پس باز گره محكمتر ميشه و نفس كشيدن باز هم سخت تر .
***********
قشنگترين جمله اي كه اين روزها خوندم :
Dead or alive, I will survive |
|
|
|
بارون بهاري 10:09 PM
|
يادداشت(0)
|
|
|
|
|
|
توي اين حال و هوا كه هستم با هيچكس نبايد حرف بزنم وگر نه همون رابطه هاي نصفه نيمه اي هم كه حفظ كردم ميزنم خراب ميكنم . توي اين حال و هوا كه هستم هيچي برام فرق نميكنه . نه موندنِ كسي نه رفتن كسي . نه دلخور شدن كسي نه محبت كردن كسي. نه شادي كسي برام مهمه نه غصه هاش .هر حرف محبت اميزي برام از از ۱۰۰ تا فحش بدتر ميشه و هر تمجيدي از مسخره ترين شكلكها هم هزل انگيزتر ميشه . توي اين حال و هوا كه هستم دلم ميخواد به همه دروغ بگم دلم ميخواد يك جفت چكمه با پاشنه آهني بپوشم و روحم رو لگد مال كنم . توي اين حال و هوا كه هستم نه عشقش برام مهمه نه بي تفاوتيش . بگذار ببينم.. بايد روي اين جملهء اخر يكبار ديگه فكر كنم. " نه عشقش برام مهمه " .. اين شايد يكي از اون دروغها باشه كه توي اين حال و هوا كه هستم دوست دارم به خودم بگم . هميشه همينطوره , بدترين دروغها رو به خودم ميگم نه به ديگران . ميدوني؟ هيچ كس درك نميكنه كسي كه ميتونه بزرگترين دروغها رو به خودش بگه و بدترين شكنجه ها رو به روحش بده هيچ ابايي نداره كه به ديگران هم دروغ بگه . ديهء روح كشي چيه ؟ من ميخوام به خودم ديه بدم .
راستي من ميخواستم يك چيز ديگه بنويسم چرا اين شد ! |
|
|
|
بارون بهاري 7:18 PM
|
يادداشت(0)
|
|
|
|
|
|
راسته كه زنها دو دسته اند ؟ ۱- اونهايي كه بلدند همسر باشند ۲- اونهايي كه بلدند معشوقه باشند |
|
|
|
بارون بهاري 12:25 AM
|
يادداشت(0)
|
|
|
|
|
|
در بدترين حالتِ بيخوابي مخصوصا اگه اهل قرص خواب آور نباشيد ۲ راه تضمين شده براي خوابيدن وجود داره :
۱- معاشقه
۲- گريهء دل سير
مگه اينكه تصميم بگيريد راهِ شمردن گوسفند يا هواپيما رو انتخاب كنيد
بعد التحرير : در بدترين حالتِ بيخوابي در اثر فكر زياد مخصوصا اگه اهل........ |
|
|
|
بارون بهاري 8:51 PM
|
يادداشت(0)
|
|
|
|
|
|
امروز يك چيزِِ ديگه ميخواستم بنويسم اما ....
أفراپرس
« در خانه ماندن، در بستربي غميها مردن است. من اين لحظه را مثل لحظه پيش نميخواهم. نگاهم را ميدوزم به آنچه كه اينجا نيست. به راههاي نرفته، به سرزمينهاي ناشناخته، به آنچه هست و اينجا نيست، به آنچه نيست و من گمان ميكنم هست. با تمام پيش انديشيها خطر را خريدارم. ريسك كردن ريشههاي پايداري حيات انسان را تقويت ميكند وهسته همه ارزشهاي زندگي است. با خطر زندگي كردن انسان تعالي ميبايد و از حادثه تغذيه ميكند. نفرتانگيزترين دفاع , جنگ و كوته بينانهترين كسان تعيين كنندگان حدود و مرزهاي جغرافيائي انسان خانه بر سر خود ويران نميكند.»
|
|
|
|
بارون بهاري 11:02 AM
|
يادداشت(0)
|
|
|
|
|
|
بهترين و بدترين اتفاق زندگي, انسانها هستند . |
|
|
|
بارون بهاري 9:36 PM
|
يادداشت(0)
|
|