|
|
Tuesday, September 30, 2008 |
|
|
|
|
|
از امروز تعطيل شديم . اول هورا..دوم عيد فرداتون مبارک . ما امروز عيد گرفتيم |
|
|
|
بارون بهاري 2:07 AM
|
يادداشت(0)
|
|
|
Sunday, September 28, 2008 |
|
|
|
|
|
اليوم اخونا «وراء الکواليس » عمل مجهود مشکور بمحاوله معرفه عدد المدونين من الكويت و ما ادری اشلون بس المهم لقانی و حطانی بالليست ( شکرا مقهور ) . حق اللی يزورنی هاليومين بقيت اقول انا ايرانيه و عايشه بالکويت و بکتب بالفارسيه . عفی علیک مقهور لا تقول مو طبیعی او اردو ! |
|
|
|
بارون بهاري 10:36 PM
|
يادداشت(2)
|
|
|
Saturday, September 27, 2008 |
|
|
|
|
|
رسما در تقويم کويت تعطيلی عيد فطر ۳ روزه و از اونجا که اگه عيد روز چهارشنبه باشه عيد به تعطيلی آخر هفته برميخوره يک روز زودتر تعطيلی اعلام کردند . يعنی از روز ۳ شنبه تعطيل ميشيم و اينطوری ۵ روز تعطيلی خواهيم داشت. البته مدارس استثناء هستند و از ديروز جمعه تعطيلاتشون شروع شده و کلا ۹ روز تعطيلند. مهمانی خوش گذشت علرغم اينکه همان جمع ۴۰-۵۰ نفره هميشگی بود با همون حرفهای هميشگی .مونا از بانک ملی کويت ۳۰۰ هزار دلار برنده شده . مينا يه ماشين تويوتا ۲۰۰۸ خريده . اما بچه جديدی از مهمانی قبل ( یکهفته پیش ) تا اين مهمانی به دنيا نيومده ! اولين بار بود منزل خديجه رو ميديدم و دکوراسيونش دلنشين و حرفه ای بود و تعجب کردم که با سليقه کويتی چنين ترکيب رنگ ملايمی داره خونه و زیاد طول نکشید تا فهمیدم یه مهندس دیکور از ایکیا تمام مبلها و کاناپه ها و لوازم رو هماهنگ کرده . اين روزها سعی ميکنم بعضی از کتابهايی که توی کتابخانه تلنبار شده و نخوندم رو هر چه زودتر بخونم و ببخشم به کتابخونه مدرسه ايرانيها اما اين پروژه هم مورچه وار پيش ميره. کتابی که ۶ سال پيش کادو گرفتم « اگر تو حرف زده بودی دزدمونا » رو بعد از يکهفته ۴۰ صفحه اش رو خوندم . تا اینجاش که از تک گویی های زنانِ این نوشته خوشم نیومده . جديدا هر گونه آه و ناله نوشتاری يا شنيداری حالم رو به هم ميزنه از وبلاگها گرفته تا کتاب و نميدونم چرا اينقدر آه وناله الکی هم زياده ! |
|
|
|
بارون بهاري 12:04 AM
|
يادداشت(0)
|
|
|
Tuesday, September 23, 2008 |
|
|
|
|
|
فکر ميکردم بگه منو ببخش اگه بدی ديدی ; نگفت. فکر ميکردم اخم کنم ; نکردم. فکر ميکردم رو به رويی سخت باشه ; نبود . فکر ميکردم جدا شدن از اون مکان سخت باشه ; نبود. با اين همه فکرهای اشتباه ,فکر نکنم بهتره . |
|
|
|
بارون بهاري 9:16 PM
|
يادداشت(1)
|
|
|
Saturday, September 20, 2008 |
|
|
|
|
|
از اون آدمهايی نيستم که دلم برای دورانهای گذشتهء زندگی ام تنگ بشه مثل دوران دبستان, دبيرستان يا دانشگاه ;به خاطر تمام خفقان و زورگويی هاي موجود در اون محيطها در فضای آموزشی ایران فقط خاطرات ناظمهای بی ادب و اگه بخوام منصفتر باشم بيشعور يادمه و معلمهايی که هيچکدام نقش موثری در ياد دادن درسهايی که بايد آموزش ميدادند نداشتند . حتی برای نمونه در ۱۶ سال تحصيلم يه معلم يا استاد خوب یا حتی متوسط نداشتم که الان بتونم ازش به خوبی یاد کنم . از معلمهای زبان عربی که نمیدونم چرا همشون از دم عقده ای بودند تا معلم مرد جبر وریاضیات که شکل کاریکاتور بود و حرکاتش از شکلش مضحکتر و برای همین اگه به هر دلیلی سر کلاسش لبخند روی لبت میومد بی برو برگرد داد میزد « نیشتو ببند » و اگه روی تابلو علامت مساوی رو اونطوری که اون توی نمونه اش گذاشته بود نميگذاشتی جوابت رو پاک ميکرد و ميگفت اشتباهه و محصولی بود از تمام عقده های بشريت . معلمهای دينی هم با کليشه ای که اکثر معلمهای دهه ۶۰ بودند مو نميزد ند. تا بعدتر و دانشگاه استاد رياضياتی که فقط به فکر اين بود که هر جلسه يه کتاب از خودش رو معرفی کنه و بگه حتما بايد به مجموع کتابهايی که ازش داريم اضافه کنيم و چک ميکرد تا مطمئن بشه همه حتما خريديم مبادا کتابهاش توی قفسه های کتابفروشی کپک بزنه و استاد حسابداری مالياتی/ زبان تخصصی / حسابداری صنعتی و ... که سر کلاس فقط خاطره تعريف ميکرد و بعد برای جبران اينکه هيچی تدريس نکرده راحت نمره پاس ميداد . همه اينها رو برای چی گفتم ؟ برای اينکه اگه يه لحظه از زندگيم رو بتونم به عقب برگردونم بدون شک اون شبهای سرد زمستون اواسط ۶۰ ه که ساعت ۱۰ شب مامان خواب بود توی اتاق جلویی و تمام چراغهای سالن خاموش بود و برای شام نون متری با پنير و چايی شیرین ميخوردم و سريال کوچک جنگلی رو با صدای کم میدیدم تا مامان بیدار نشه . |
|
|
|
بارون بهاري 11:50 PM
|
يادداشت(2)
|
|
|
Friday, September 19, 2008 |
|
|
|
|
|
در باب دسته بندی آدمها آدمها ۲ دسته اند : دسته ای که فقط بلدند ناراحتت کنند و دسته ای که بلدند ناراحتی رو از دلت در بيارند اگه ناراحتت ميکنند |
|
|
|
بارون بهاري 10:47 PM
|
يادداشت(4)
|
|
|
Thursday, September 18, 2008 |
|
|
|
|
|
اگه اشتباه نکنم کسل کننده شده ام . |
|
|
|
بارون بهاري 1:06 AM
|
يادداشت(2)
|
|
|
Tuesday, September 16, 2008 |
|
|
|
|
|
خلقم بد جوری تنگه با اينکه روزها بدون ناراحتيی جدی روی يه خط مستقيم پيش ميرند شايد همين داره آزارم ميده. نزديک خونه کنار دریا و چسبیده به ساحل , سالن مناسباتی هست که اکثرا وقتی از کنارش رد ميشدم کنجکاو بودم داخلش رو ببينم و ترديد داشتم راهم بدند . روز شنبه شرکت مهمونی « قبگه »*( به فتح ق و کسر گ )اونجا برگذار کرد , از ساعت ۹ شب تا ۱ صبح و من نرفتم در حاليکه پياده ۱۰ دقيقه با خونه فاصله داشت . نميخواستم تنها برم يا همکارهام رو ببينم, فکر نميکردم کسی هم متوجه بشه من نرفتم . برام عجيب بود وقتی فرداش ۴ نفر بهم گفتند چرا نيومده بودی . همکارم بر اساس قرعه بليط هواپيمای مصر برنده شده . اگه ميدونستم جوايزی که توی مهمونی میدند بليط هواپيماست ميرفتم ;ميدونم اين حرفم هم دروغه ,در هر حالی نميرفتم . زندگی باهام ناسازگاری نميکنه اما خودم با خودم چرا .
* نوعی مهمانی کويتی و مخصوص ماه رمضان و برای گفتگو و جشن گرفتن بعد از نماز عشاء تا نزديک سحر برگزار ميشه . |
|
|
|
بارون بهاري 12:10 AM
|
يادداشت(2)
|
|
|
Sunday, September 07, 2008 |
|
|
|
|
|
دو عدد مينويسم تا حال و هوای اين روزها و یکی دو هفته گذشته ما کويت نشينها دستتون بياد. دما ۴۱ درجه رطوبت ۶۰٪ . اونوقت کی گفته پاييز در راهه و بوی مهر مياد و اين صحبتها ؟ خلاصه که فعلا فقط بوی نمناکی خفه کننده ء دریاست و دیگه هیچ . |
|
|
|
بارون بهاري 12:12 AM
|
يادداشت(3)
|
|
|
Friday, September 05, 2008 |
|
|
|
|
|
امشب يک سر رفتم ويلا مودا . تمام "Designer Cloth" هاشو ۷۰ تا ۹۰ درصد حراج کرده . Dior , D&G, Gucci, Prada.... توی مساحتی به اندازه زمين فوتبال و شبيه به بيمارستان صحرايی لباسها رو توی يه خيمه کنار هتل موفنبيک به رديف آويزون کرده بودند. خيلی حوصله و وقت نياز بود برای پيدا کردن قطعه ای که مدل و قيمتش متناسب باشه . قطعات زيادی بود که من حکمت اونهمه گرونيش رو حتی بعد از ۷۰ درصد حراج درک نميکردم و هيچ ويژگی خاصی توی ديزانير کلوث بودنش نبود, اما خوب قطعاتی هم بود که واقعا اندام رو سکه ميکرد. کی گفته که « نه همين لباس باشد نشان آدميت» ؟! بدون شک همين لباس خيلی ادم رو آدمتر ميکنه حتی گاهی حس پرنسس بودن به آدم دست ميده . من چيزی که حاضر باشم براش اون قيمتها رو بدم پيدا نکردم . يه شلوار برداشتم ۱۸۰۰ دلار بود از Gucci که بعد از حراجی ۹۰٪ ميشد ميشد ۱۸۰ دلار که باز هم به اون قيمت نمی ارزيد ! اما لباسهای دولسه گابانا واقعا عالی بود اما بازم به جيب من نميخورد . پالتوش بعد از حراج ۷۰٪ ميشد ۴۵۰ دلار . و يه پالتوی ديگه اش ميشد ۲۵۰۰ دلار. کيفهای گوچی هم بعد از حراج ميشد ۴۰۰ دلار به بالا. توی راه برگشت از بزرگراه شماره ۵ و زير نور نارنجی بزرگراه که به فرودگاه هم منتهی ميشه به اين فکر ميکردم که من کويت رو دوست دارم . |
|
|
|
بارون بهاري 2:01 AM
|
يادداشت(0)
|
|
|
Thursday, September 04, 2008 |
|
|
|
|
|
به شدت معمولی شده . هم خودم هم زندگيم. خيره ايستادم به اين پارچه يکسر سفيد نگاه ميکنم و نميدونم چطوری ميشه ازش يه پيرهن گل گلی دوخت . |
|
|
|
بارون بهاري 12:38 AM
|
يادداشت(2)
|
|
|
Tuesday, September 02, 2008 |
|
|
|
|
|
Kate : Maybe that whole love thing is just a grown-up version of Santa Claus; just a myth we've been fed since childhood. So, we keep buying magazines, joining clubs, and doing therapy and watching movies with hit pop songs played over love montages all in a pathetic attempt to explain why our love Santa keeps getting caught in the chimney
Kate & Leopold |
|
|
|
بارون بهاري 1:21 AM
|
يادداشت(0)
|
|
|
Monday, September 01, 2008 |
|
|
|
|
|
از دوشنبه ماه رمضان شروع ميشه. برای ماهايی که توی کشور عربی زندگی ميکنيم ماه رمضان حال و هوايی متفاوت و منحصر به فردی نسبت به ماههای ديگه داره . از چند روز پيش شرکت برای همه کارت تبريک حلول ماه ارسال کرده و ساعت کاری ۲ ساعت کوتاهتر ميشه از فردا. ۹.۵ صبح تا ۳ بعد از ظهر. البته به همون اندازه ترافيک خيابونها سنگين ميشه . از الان خيلی ها برای ۵ روز تعطيلی عيد فطر برنامه ريختند منجمله من . اين ماه رو دوست دارم به خاطر دور هم جمع شدنهای زمان افطار . و این کشور رو دوست دارم به خاطر حال و هوای شبهاش چه برای اونهايی که ميرند بازار و سينما و رستوران تا زمان اذان صبح چه اونهايی که ميرند مسجد بزرگ کويت و نماز « تراويح » تا ساعتهايی بعد از نيمه شب . رمضان مبارک |
|
|
|
بارون بهاري 12:02 AM
|
يادداشت(1)
|
|