|
|
|
|
|
ميدونی, بزرگترين عيب ما زنها نياز شديد و اشتهای سيری ناپذيرمون به محبت و تاييد شدنه . |
|
|
|
بارون بهاري 12:54 AM
|
يادداشت(2)
|
|
|
Saturday, August 30, 2008 |
|
|
|
|
|
ميدونی گاهی ايرادی نداره آدم نظری نداشته باشه و فقط ساکت بشه. |
|
|
|
بارون بهاري 10:00 AM
|
يادداشت(1)
|
|
|
|
|
|
يه زمانی بود شبها خواب يه وبلاگ نويس رو ميديدم. توی خواب پشت پنجره اتاقش مخفی ميشدم و رويا بافی و تنهاييش رو نگاه ميکردم . بارها خوابشو ديدم تا روزی که بهش تلفن زدم تولدش رو تبريک بگم . فکرشو بکن اون حتی صدای منو روی پيغامگير نشناخته بود. خوب حق هم داشت من يه غريبه بودم که خيال برم داشته بود و با خيالبافيهای اون قاطی شده بودم. حالا چرا بعد از اينهمه سال اين يادم اومد؟ فکر کنم چون مدتيه عده زيادی از وبلاگ نویسها حالم رو بد ميکنند. |
|
|
|
بارون بهاري 1:23 AM
|
يادداشت(0)
|
|
|
Thursday, August 28, 2008 |
|
|
|
|
|
چهارمین ماه کار جدید هم رو به پایانه . روی هم رفته ماههای سختيه اما سخت ترين نيست. داشتن رئيس هندی جالب نيست اونم موجودی که اعتیاد به کار داره و وظیفه شرعی و اخلاقیش میدونه کارمندهای گروهش رو تا ساعتها پس از پایان ساعت اداری نگه داره . مايه خجالته که بيشتر ما زندگيهامون تشکيل شده از سلسله کارهايی که بايد انجام بديم نه کارهايی که دوست داريم . از کار اداری بدم نمياد و خدا رو شکر ميکنم که در ۱۰ سال گذشته حتی ۱ روز هم بيکار نبودم اما بيش از ۷ يا ۸ ساعت کار روزانه رو دوست ندارم. روزهايی که خيلی سخت ميشه سعی ميکنم به خودم ياد آوری کنم که این روزهای کشدار و نفس گیر و پر کار و بی تو , مرحله ای از زندگيمه و ميگذره . |
|
|
|
بارون بهاري 11:07 PM
|
يادداشت(1)
|
|
|
|
|
|
حرف زدن , خندیدن و گشتن با دیگران فقط یادم میاره چقدر دلم برای حرف زدن, خندیدن و گشتن با تو تنگ شده |
|
|
|
بارون بهاري 12:43 AM
|
يادداشت(0)
|
|
|
|
|
|
روزهايی مثل امروز. شبهايی مثل امشب تنها آرزوی يه چيزو دارم . دوباره مثل اون شبهای بچگی مامان بياد بالا سرم پتوم رو چک بکنه که درست روم کشيدم تا زير کولر سرما نخورم و آخر شب بلند بشم برم توی تختش بگم مامان من ميترسم و اون بگه بيا اينجا بخواب و منو بين خودش و بابا بخوابونه . اونوقت شايد اين بغض اين دلشوره اين نگرانی رويارويی با فردا و فرداها بميره. |
|
|
|
بارون بهاري 12:31 AM
|
يادداشت(0)
|
|
|
Saturday, August 23, 2008 |
|
|
|
|
|
دکتر گفت کاملا سالمم . خود کولونسکوپی راحت بود چون بیهوشم کردند اما آماد شدن براش افتضاح بود . مجبور شدم ۳ ليتر آبی رو بخورم که مزه پی وی سی ميداد . احتمالا پلاستيک رو آب کنی و بخوای بخوری همين مزه رو ميده. البته بايد ۴ ليتر ميخوردم اما بين ساعت ۴ عصر تا ۱۲ شب بيش از اين نتونستم . دکتر بيهوشی يه مايع سفيد توی دستم تزريق کرد و همون لحظه طعم و بوش توی مغزم پيچيد و چشمهام بسته شد ! يعنی يکدهم ثانيه هم نشد ; ۴۰ دقیقه بعد با صدای پرستار بيدار شدم که ميگفت هيچ مشکلی نداری. يکساعتی که روی تخت دراز کشيده بودم تا مرخص بشم به خيلی چيزها فکر ميکردم , يکيش اينکه لا بد محکومين به اعدام که با سوزن مرگ آور اعدام ميشند و اول با يه تزريق بيهوششون ميکنند همينقدر دردی نميکشند هنگام مرگ اما بعد که چشممشون رو باز ميکنند لا بد براشون خيلی سخت ميشه فهميدن اينکه مرده اند يا زنده . |
|
|
|
بارون بهاري 10:48 PM
|
يادداشت(2)
|
|
|
|
|
|
خاله ام يه زمانی نصيحتم ميکرد که : سعی کن تمام پلها رو بین خودت و آدمهای گذشته ات خراب نکنی در مرحله ای از زندگی شايد نيازشون داشته باشی . ولی من هميشه آدمها رو در زمانی که حضورمون در زندگی هم بي معنی ميشد کاملا کنار گذاشتم و ميگذارم . بدون شک يکی از دلايلی که آدم فعال دور و برم به تعداد انگشتان يک دست دارم همينه . |
|
|
|
بارون بهاري 12:22 AM
|
يادداشت(2)
|
|
|
|
|
|
از بس دیشب تلفنی اصرار کرد که دست کم نگیر موضوع رو و من همه اش نگرانتم. امروز بعد از سالها بالاخره عزمم رو جزم کردم و رفتم پیش پزشک تا برام کولونسکوپی بنویسه . برای صبح روز شنبه وقت گذاشت و بیهوش کامل میکنند .از حالا تاروز شنبه باید از این پودرهای تنفر انگيز بخورم. توی این ۲ ساعتی که از پیش دکتر برگشتم به شدت عصبی ام و به هم ریخته . واقعا هم نمیتونم بفهمم چرا اینقدر به هم ریخته منو . از طرفی هم ناشی گری کردم و بدون تحقیق کامل راجع به بیمه ام اینکارو کردم حالا باید منتظر بشم و دعا کنم تا سر ماه که فیش حقوقم میاد ببینم چی به چی شده . جهت اوندسته که میگند «کویته » یه کلونسکوپی ۳۰۰ دلار !! ایران هم همین قیمتهاست ؟ |
|
|
|
بارون بهاري 11:45 PM
|
يادداشت(4)
|
|
|
|
|
|
از فردا صبح ( چون الان دفتره توی ماشينه ) توی سر رسيد شروع ميکنم به نوشتن تمام اين فکرها/توهمات/گفتگوهای درونی /ترديدها... شايد اينطوری بهتر درک کنم منشاء هر کدوم کجاست . حس ششم / نا خودآگاه / فرشته نگهبان / آموخته ها ... |
|
|
|
بارون بهاري 12:54 AM
|
يادداشت(4)
|
|
|
Wednesday, August 13, 2008 |
|
|
|
|
|
من منتظر تو نيستم بلکه آی انتيسپيت يو احتمالا اين همون « تو را من چشم در راهم » میشه . |
|
|
|
بارون بهاري 11:44 PM
|
يادداشت(2)
|
|
|
|
|
|
کویت از اوندسته کشورهایی که قوانین من در آوردی و ملانصردینیش کم نیست. از این مدل که شب میخوابی صبح بلند میشی با قوانین جدیدی برای ویزا و اقامت یا کار مواجه میشوی. یکی از این قوانینی که از حدود ۲ سال پیش اعمال میشه مربوط به اخذ گواهینامه است. اداره راهنمایی رانندگی لیست بلند بالایی از مقیمینی که صلاحیت درخواست گواهینامه رو دارند منتشر کرد و راهی تازه برای فساد در ادارات و رشوه گیری باز کرد. بر اساس این لیست کسانی که حقوقشون پایین تر از ۱۰۰۰ دلار در ماه باشه رد صلاحیت میشند. که با توجه به حقوقی که به مقیمین داده میشه به این ترتیب اکثریت رد صلاحیت میشند .بعد اومد یک سری استثناء معرفی کرد. زنان خانه داری که فرزند مدرسه ای دارند کارگرانی که اقامت کارشون شغل راننده ذکر شده و تکنسینهای آزمایشگاهی که کار میدانی داشته باشند و ..... اين قانون کوچکترین کمکی به کم شدن حجم ترافیک شهری نکرده اما بدون شک گرفتن گواهینامه رو بدون پرداخت رشوه هنگفت غیر ممکن کرده . این در حالیه که قبل از اونهم قبول شدن در امتحان شهر برای مقیمها به ندرت بدون پرداخت رشوه یا دیدن پارتی ممکن بود. |
|
|
|
بارون بهاري 5:23 PM
|
يادداشت(3)
|
|
|
|
|
|
هفته پیش کارگرهاینظافت کننده بنگلادشی اعتصاب کرده بودند.اول فکر کردم برای اضافه حقوقه اما بعد از پرس و جو متوجه شدم چندین ماهه حقوق نگرفتند. من فکر میکردم حقوقشون ۹۰ دلاره اما فهمیدم فقط ۵۰ دلار میگیرند. حالا تصور کنید وقتی حداقل هزینه زندگی در کویت ۶۰۰ دلاره اینها باید در چه سطحی باشند. وضعیت این کارگرها و نحوه کویت اومدنشون زیاد فرقی با برده داری آمریکا در اوایل قرن ۱۶ نداره . شرکتهایی که دست چند تا تاجر و خانواده کویتیه با شهرداری, سازمانهای دولتی و خصوصی قراردادهایی با سودهای هنگفت میبندند و این کارگرها رو با حداقل حقوق و مزایا و شرایط غیر انسانی وارد کویت میکنند و در مواردی حقوقهاشون رو بالا میکشند و به خاطر اعتراضهاشون دیپورتشون میکنند . این کارگرها واقعا دستشون به هیچ جا بند نیست و نه دولت خودشون و نه قوانین کویت چندان کمکی بهشون نمیکنند . توی ۲ سال گذشته این قشر بیشتر مورد توجه قرار گرفتند بعد از اینکه سازمان جهانی حقوق کارگران ( یا یه همچین چیزی) علرغم اعتراض و سر و صدای دولت کویت ۲ سال پیاپی کویت رو در لیست کشورهایی قرار داد که تجارت انسان میکنند. نبودن عدالت اقتصادی و فقر توی همه کشورها یا اکثرشون دیده میشه . وقتی کشور کوچیک باشه با ۲ میلیون جمعیت و حدود ۱/۳ این جمیعیت از حداقل ها هم محروم باشند بیشتر توی چشم میزنه. از فبرایر ۲۰۰۸ به طور کاملا محسوس همه چیز گرونتر شد و حالا یه تورم ۱۱ درصدی هم به بدی اوضاع اضافه شده . دولت کویت حقوق تمام شهروندهای کویتی رو از ۶۰ تا ۳۰۰ دلار اضافه کرد اما این اضافه حقوق شامل کارمندان غیر کویتی در بخش دولتی و کارمندان بخش خصوصی نشد. بر خلاف تصور خیلی ها زندگی توی کویت از لحاظ اقتصادی سخته . |
|
|
|
بارون بهاري 12:37 PM
|
يادداشت(3)
|
|
|
Saturday, August 09, 2008 |
|
|
|
|
|
يادم رفته رزلوشن امسالم چی بوده . |
|
|
|
بارون بهاري 2:05 AM
|
يادداشت(0)
|
|
|
|
|
|
به من بگو دوستم داری تا زيباتر شوم بدون عشقت زیبا نیستم بگو دوستم داری تا سر انگشتانم طلايی شود پيشانی ام بلورين شود برويم همچون گندم یا نخل بگو دوستم داری تا پاکتر شوم اين فرصت من است تا خدايی شوم يا پيغمبری |
|
|
|
بارون بهاري 12:09 AM
|
يادداشت(2)
|
|
|
|
|
|
احساس دلپذيريه که به ياد کسی چشمتو شب ببندی که مطمئنی صبح با ياد تو چشمشو باز ميکنه. |
|
|
|
بارون بهاري 12:40 AM
|
يادداشت(3)
|
|
|
|
|
|
احساس آدمی رو دارم که بعد از يه دندون درد سخت دردش آروم گرفته و ميخواد بستنی بخوره .يا بعد از يه سر درد ميگرنی ميتونه چشمهاشو باز کنه و موسيقيی که دوست داره رو گوش کنه. دیدی گاهی خواب میبنی هواپیمات سقوط میکنه و توی خواب به خودت میگی اینبار دیگه خواب نیست راستی راستی زندگی ام داره تمام میشه و بعدش میمری و از خواب بیدار میشی و یه نفس راحت میکشی که اینبار هم خواب بوده. خوب من الان اون حسو دارم . تمام روز دراز کشيدم و به تمام فکرهای دلپذير دنيا لبخند زدم . اینجا یه عدد آدم بسیار راضی زندگی میکنه که از صميم قلب احساس خوشبختی و امتنان ميکنه . |
|
|
|
بارون بهاري 11:54 PM
|
يادداشت(4)
|
|