|
|
|
|
|
هنوز نق ميزنم پس هستم
يك سراب بود به اسم ديپلم. يك سراب بود به اسم دانشگاه . يك سراب بود به اسم استقلال مالي. يك سراب بود به اسم عشق. يك سراب بود به اسم سك-س . يك سراب بود به اسم خانواده . يك سراب بود به اسم دوستي. يك سراب بود به اسم زندگي بهتر . يك سراب بود به اسم "من " يك سراب بود به اسم "تو" يك سراب بود به اسم زندگي . يك سراب بود به اسم همه چي و هيچي . يك سراب هم هست به اسم خوشبختي و خيلي ساله كه يك سراب هست به اسم مرگ . كي به اين يكي سرابم ميرسم ! كِي جرات رسيدن به اين يكي رو پيدا ميكنم . اگه بعد از اونهم , ادامه هميني باشه كه هست تكرار و تكرار و تكرار اونوقت اسم سراب بعدي چيه ؟
|
|
|
|
بارون بهاري 8:52 PM
|
يادداشت(0)
|
|
|
|
|
|
آگهي نيازمندي
لطفا اگه كسي يك آپارتمان ترجيحا دانشجويي تو تهران سراغ داره كه ساكنينش مايل هستند يكماه خونه رو ترك كنند (از ۶ تير تا ۶ مرداد ) و مايل هستند اين يك ماه خونه را با اثاث اجاره بدند به ( bahaar73 ياهو ) ميل بزنه .
|
|
|
|
بارون بهاري 7:54 PM
|
يادداشت(0)
|
|
|
|
|
|
داستانِ تروي
۳ روزه كه اينجا فيلم "هري پاتر"و "تروي" اكرانش شروع شده . امروز رفتم "تروي ". يادمه يك درس داشتيم توي كتاب انگليسي دبيرستان كه در مورد اسب "تروا " حرف ميزد اما هيچوقت نگفته بود كه جنگ بين اسپارتا و تروي بخاطر يك زن ( هيلين) بوده!خوب البته واضح و مبرهن است كه منهم هيچوقت نرفتم كتاب "ايلياد و اديسه "رو با اونهم خدا باز كنم و بخونم (ماي ميستيك ). فيلمٍ قشنگي بود و مثل اكثر فيلمنامه هاي اقتباسي در داستان اصلي كتاب دستكاري كرده بودند . در داستان واقعي "آفروديت " به شكل شوهر هيلين (مينلائوس ) در مياد و هيلين رو فريب ميده اما در فيلم "هيلين " با ارادهء خودش با "پاريس " از اسپارتا فرار ميكنه و هر دو به يك اندازه در شروع جنگ مقصر هستند . توي صحنه پياده شدن يارانِ سياه پوشِ آشيل در ساحل سرزمين تروا بي اختيار يادٍ صحنهء پياده شدن ارتش تام هنكس توي " Saving private Reyan" در ساحل نورماندي افتادم هر چند اين صحنه به خونيني و تاثير گذاري فيلم اسپيلبرگ نبود .بازيها خوبه و البته براي من بازي و نقشِ پرنس هكتور( اريك بانا ) تاثير گذارتر از آشيل (براد پيت ) بود . چون هكتور به خاطر ايمان و عشقش به كشور , خدايان و خانواده زندگي ميكنه و ميجنگه ولي آشيل براي اسطوره شدن و قهرمان شدن اينكارو ميكنه و البته از بين تمام دلايلي كه براي جنگيدن يك مرد وجود داره آشيل بهترين دلايل رو ارائه ميده . فيلم قسمتهاي قشنگ زياد داشت و به لطف "هومر " ديالوگهاي خيلي خوبي هم داره. چند تا از تاثير گذارترينش براي من اينها بودند :
- صبحدم كه پاريس و هكتور پسران پادشاه تروي بعد از بستن قرارداد صلح با پادشاه اسپارتا سوار كشتي هستند ,پاريس ( خدا لعنتش كناد) مياد پيش هكتور برادر بزرگترش و ميگه :"حاضري كه از من در هر شرايطي حمايت كني ؟ هكتور با تعجب بهش نگاه ميكنه و ميگه :" آخرين باري كه اين حرفو زدي ۱۰ سالت بود و اسب پدر رو دزديده بودي " !پاريس ,هكتور رو به زير عرشه ميبره و هيلين رو بهش نشون ميده. هكتور مستاصل از اينكه چيكار بايد بكنه حالا كه برادرش همسر پادشاه اسپارتا رو اغوا كرده و باهاش داره به سمت تروي فرار ميكنه . داد ميزنه سر پاريس كه :" تو از عشق حرف ميزني در حالي كه نميدوني عشق چيه .. تو بلدي از ساحلي به ساحل ديگه بري و با زنهايي بخوابي ..تو از عشق حرف ميزني در حاليكه كه عشق به پدرت و سرزمينت رو به ديوار كوبيدي وقتي كه اين زن رو به كشتي اوردي ..از عشق حرف ميزني در حالي كه به زنان و بچه هايي كه شوهر و پدرانشون رو به خاطر عشق تو از دست خواهند داد فكر نميكني ..تو ميگي كه حاضري به اسپارتا برگردي و به خاطر عشقت بجنگي و قهرمانانه بكشي و كشته بشي..آيا تا به حال كسي رو كشتي ؟من كشتم و ايستادم و مردنشون رو ديدم و بهت اطمينان ميدم كه هيچ چيز قهرمانانه اي در اون وجود نداشت "
- زماني كه آشيل براي اينكه سربازانِ يوناني آگامنون به "پريسيس"( دختر عموي هكتور و يكي از خدمه خداي آپولون و اسيرِ آشيل ) دست نزنند شمشير ميكشه, پريسيس داد ميزنه كه من نميخوام كسي به خاطر من كشته بشه و به آشيل ميگه :" تو ايمان داري كه كشتن موهبتته در حالي كه اين لعنتِ توئه "
- و صحنه خداحافظي هكتور با پدر,همسر و فرزندش وقتي كه از طرف آشيل به مبارزه تن به تن فراخونده شده و ميدونه كه از اين مبارزه زنده بر نميگرده .
حتما بايد فيلم رو يكبار ديگه ببينم .
|
|
|
|
بارون بهاري 8:47 PM
|
يادداشت(0)
|
|
|
|
|
|
شايد من ندونم عشق چيه و راست باشه كه عشق فقط يعني هجران و در وصال عشق وجود نداره. شايد هم اصلا عشق يعني همون هورمونها . اما هيچي رو هم كه ندونم اينو ميدونم كه دلم ميخواد دستم رو كه ميگيره قلبم اينقدر تند بزنه كه مثل كارتونها حتي از روي لباس هم بشه پالسشو ديد . اول صورتم مثل گچ سفيد بشه و بعد كه تو چشمهام نگاه ميكنه تمام تنم داغ بشه و چهره ام صورتي بشه . ميخوام هر روز ۲۴ ساعت و هر سال ۳۶۵ روز همه جا با هم بريم وقتي هم با هم نيستيم تلفني حرف بزنيم . زيادي ميخوام ؟ غير ممكنه ؟ خيلي داستانيه ؟ مثل دختر بچه هاست اين فكر ؟مثل كساييه كه تو رويا زندگي ميكنند ؟ من ميدونم كه ميتونم اينطوري دوست داشته باشم . پس حالا اسمش عشق باشه يا نباشه من اينطوريشو ميخوام . |
|
|
|
بارون بهاري 8:52 PM
|
يادداشت(0)
|
|
|
|
|
|
از خواهر بزرگترم ميپرسم آيا هيچوقت منو به عنوان يك خواهر دوست داشتي ؟با تنفر بهم نگاه ميكنه و ميگه : "قديمها شايد " |
|
|
|
بارون بهاري 5:41 PM
|
يادداشت(0)
|
|
|
|
|
|
و آنگاه خدايانِ اينترنتي ياهوي جديد با "permenantly offline" آبشن رو آفريدند براي اينكه به دوستي تعبيري زيباتر ,جديدتر و عميقتر با ورژني جديد ببخشند .
پس ازتحرير: ۲ روز پيش بالاخره ياهو جديد رو نصب كردم و تازه فهميدم چرا بعضيها كه هميشه اونلاين بودند مدتيه غيب شدند . |
|
|
|
بارون بهاري 10:52 PM
|
يادداشت(0)
|
|
|
|
|
|
امروز روزنامه كه اومد روي ميز كارم ديدم صفحه اولش عكس اعدامه . اول فكر كدرم باز يك پاكستاني رو به خاطر قاچاق هروئين اعدام كردند بعد ديدم نه قاتلهاي "آمنه " هستد. تقريبا ۱.۵ سالِ پيش ۳ تا پسر با همكاري يك دخترِ ۱۷ ساله كه باهم پسر عمو دختر عمو هم بودند يك دختر بچهء ۴ ساله رو كه در همسايگشون بود دزديند و هر ۳ پسر بهش تجاوز كردند و بعد كشتنش براي انتقام گرفتن از برادرِ بزرگِ دختر بچه كه بيست و خورده ايش بود . چون عقيده داشتند كه برادرِ "آمنه " با دختر عموي اونها رابطهء كاملِ جنسي داشته و بعد هم ولش كرده . البته از طرفي يك جورهايي ماجراهاي خريد و فروش مواد مخدر هم در بين بود و خلاصه يك سري خورده حسابي كه اينطوري تصميم گرفتند با بلايي كه سر دختر بچه اوردند مثلا حالِ داداشه رو بگيرند !! حالا اون ۳ تا پسر امروز صبح اعدام شدند ( ۱ كويتي و ۲ تا سعودي ) پسرها موقع اعدام ۲۱ , ۲۳ و ۲۶ ساله بودند . عكسهاي مفصلي كه توي روزنامه است يك جمعيتي حدود ۴-۵ هزار نفر رو نشون ميده كه براي تماشا اومدند و خيلي ها با خنده و خوشحالي با موبايلهاي دوربين دارشون مشغول عكس گرفتن از جسدهاي آويزان شده بودند.
هميشه ديدن عكسهاي اعدام حالم رو دگرگون ميكنه . ديدن آخرين لحظات يك زندگي و يك مرگ بد ,اجباري و خفت آور . خيلي ها راحت ميگند حقشونه كه اعدام ميشند . ميدونم كه مرگ كسي كه كشته شده به همون اندازه ترسناك و زجر آور بوده اما برام سخته پذيرفتن اينكه با اعدام جاني عدالت تحقق پيدا كرده . البته منهم مثل خيلي ها از اون دسته هستم كه تا وقتي ماجرا مربوط به من نباشه ميتونم اينطوري فكر كنم چون اگه خداي نكرده براي عزيزي از من چنين حادثه ناگواري ( تجاوز دسته جمعي و قتل ) اتفاق بيفته نه فقط با اعدام موافقم بلكه با زنده زنده اره كردن جاني بيشتر همراهي ميكنم ! |
|
|
|
بارون بهاري 12:16 PM
|
يادداشت(0)
|
|