|
|
Thursday, December 30, 2004 |
|
|
|
|
|
نگاهِ خسته .. نگاه شكسته.. نگاه دردمند.. نگاه مهربان.. نگاه دلواپس ...نگاه خشمگين.. نگاه ِ پر كينه... نگاه وقيح... نگاه جسور.. نگاه بي پروا و بي باك.. نگاه خمار.. نگاه زيرك..نگاه ابله .. نگاهِ من .. نگاهِ به تو... نگاهِ تو... نگاهِ تو ... آري همين است محبوبترين نگاهم
|
|
|
|
بارون بهاري 9:54 AM
|
يادداشت(0)
|
|
|
Monday, December 27, 2004 |
|
|
|
|
|
دختر ۱۹ ساله اي كه چند سال پيش ميشناختمش اين روزها ۲۳ ساله است حالا با مرد ۴۰ و چند ساله اي زندگي ميكند كه زن و بچه اش رو در كشوري ديگر چميدانم كجا گذاشته و حالا بعد از چهل چلان و ۲ بچه ۱۰ ساله و ۱۲ ساله دلش هنوز هم "open relation" ميخواهد ! برايم خيلي سخت است كه تصور كنم در اين رابطه عشقي وجود دارد يا محبتي . مرد جا و مكان و ... به دختر ميدهد و دختر نميدانم چه ميدهد .. اول كلي به دخترك كه شايد از سر راحت طلبي زندگي در يك آپارتمان لوكسِ مجاني رو به كار ِ بيشتر ترجيح داده فحش دادم و بعد كلي بيشتر به مردك در دلم بد و بيراه گفتم . بعد كمي قسمت قضاوت كننده ذهنم رو سرزنش و تحقير كردم كه آخه به تو چه ! مردم آزادند.. آره آزادند .. اما تا قبل از اينكه انتخاب كرده باشند كه ميخواهند امانت دار باشند در يك رابطه دو نفره كه يك زماني اسمش بود " پيوند مقدس زناشويي " !!
يكبار عزيزي به من گفت :"دوست داشتن زيباست , گناه نيست .. هر دوست داشتني " . اگر ته دلم ميتوانستم داستان زيبايي از دوست داشتنِ ايندو بسازم شايد اينقدر داستان دخترك و اين مردِ زن و بچه دار عصبانيم نميكرد.
|
|
|
|
بارون بهاري 7:15 PM
|
يادداشت(0)
|
|
|
Saturday, December 25, 2004 |
|
|
|
|
|
كريسمس مبارك !!
محل كارم جاييه كه نزديك كليساست و داستان امشب هم از هميجا شروع شد . كلاً كويت فكر كنم ۴-۵ تا كليسا داشته باشه كه فقط يكيش توي پايتخته . حالا ميگم پايتخت خيال نكنيد خبريه . همون كله پاچهء مورچه است . پايتخت كويت يك منطقه است كه اسمش كويته ! اما امروز عصر كه ميخواستم برم شركت دقيقا مثل اين بود كه بنگلور باشم نه كويت!حالا چرا بنگلور و نه دهلي يا بمبئي ؟ خودم هم نميدونم ! شايد چون خيال ميكنم بنگلور كثيفتره ! به خاطر اين ۱ دونه كليسا ديگه هرچي هندي و بنگلاديشي و سري لانكايي و چي ميدونم اين تيپيها تو كويت پيدا ميشد اون دور و بر جمع شده بودند .
من نميدونم اين اهالي هند و حومه واقعاً كثيف هستند يا به خاطر اينكه بد لباسند و سيه چهره اند به نظر كثيف مياند ! آخه بدبختي اينه كه علاوه بر كثيفي به شدت هم احمق بنظر مياند . چون نه عربي بلدند نه انگليسي درست حسابي سرشون ميشه بنابر اين وقتي نشه با يك نفر ارتباط برقرار كرد ديگه چه انتظاري ميشه ازش داشت ! اكثريتشون هم كُلفَت و نوكر و.... هستند يعني از دور افتاده ترين و پايين ترين طبقات اجتماعي كشور خودشون اومدند اينجا براي انجام كارهايي كه هيچ فكر و حرفي نميخواد ! از طرفي كشور خودشون كه بودند فكر نكنم تو روستاشون بيش از گاري يا دوچرخه سوار شده باشند اونوقت اوردندشون اينجا به عنوان راننده استخدام كردنشون !
يك نمونه اش رئيس خودم !يك مرد بنگلاديشي رو وارد كرد ( دقيقا بايد از كلمه "وارد " استفاده كرد چون يكي از واردات كويت كلفت و نوكر از بنغلاديش , هند , فيليپي ... و غيره است ) اول دربون خونه اش كرد بعد براش گواهينامه گرفت بعد هم يك ماشين خريد داد بهش كه بشه راننده بچه هاش و پا دوي خونه اش !
خلاصهء كلام اينكه امشب كريسمس اين جماعت هندي باعث شد من مسير ۵ دقيقه اي رو ۴۰
دقيقه اي برم اونهم با اعصاب له شده .
|
|
|
|
بارون بهاري 11:31 PM
|
يادداشت(0)
|
|
|
Friday, December 24, 2004 |
|
|
|
|
|
قشنگترين حرفي كه توي اين ماه شنيدم :
" اگه ديدي وسط شب يك مرد گنده اومده تو اتاقت نترس و اصلا ناراحت نشو آخه من واسه كريسمس از پاپا نوئل تورو خواستم "
ممنون خواهر كوچيكه تو جيگر من بيدي :* :)
|
|
|
|
بارون بهاري 7:27 PM
|
يادداشت(0)
|
|
|
Wednesday, December 22, 2004 |
|
|
|
|
|
چيزهاي ريز و درشتي تو زندگي ياد گرفتم كه فقط زندگي ميتونست ياد بده . ياد گرفتم:
كه گاهي سخت ترين كار خداحافظي نيست بلكه موندن و تلاش براي اصلاح رابطه است .
كه رابطه اي كه براي طرفين بي ثمر هست را هر چقدر هم سخت بايد تمام كرد .
كه گاهي سلام.. حالت چطوره...جايت خالي بود سخت ترين كار دنياست اما بايد انجام داد .
كه دوست داشتن انسانهاي به اصطلاح "بد"! تلاش ميخواد و ارزشمنده از اونجا كه "خوبها " غالباً به صورت اتوماتيك دوست داشتني هستند .
كه هيچوقت بعد از اينكه تصميمي گرفتم و عمل كردم از انجامش پيشمان نشم .
كه ....
اما هنوز ياد نگرفته ام كه چطور به ياد گرفته هام عمل كنم
|
|
|
|
بارون بهاري 7:38 PM
|
يادداشت(0)
|
|
|
Saturday, December 18, 2004 |
|
|
|
|
|
اسما و رسماً تو اين دماي ۷ درجه بالاي صفري دارم منجمد ميشم ! اين بخاري برقيها كه وصلت نميده تازه توي شركت هم كه هيچگونه وسيله گرم كننده وجود نداره ! ۲ تا بلوز رو هم پوشيدم و پالتو و يك شال بلند هم روش . با دستكش و ۲ جفت جوراب كلفت اما تمام انگشتهام بيحس شده . مثل آدم آهني راه ميرم و به آدمهايي كه يك كم چربي دور بدنشونه غبطه ميخورم ! توي خونه هم كه پتو رو ميپيچم دور خودم و راه ميرم ! اگه هوا بخواد اينطوري بمونه تا آخر زمستون نميرم حمام !!
جدا از سردي هوا و اخبارِ چنيا همه چيز در امن و امان است !
يك جشنواره هم شهرداي منطقه راه انداخته بود كه فقط بستن خيابونش به ما رسيد و بادباكاش به بچه ها !
فيلم " Ocean 12" ( حال ندارم لينك بدم !) رو هم ديروز ديدم خيلي آبكي بود . دروغ چرا منهم جزو اوندسته از تماشاچيها بودم كه فقط براي ديدن براد پيت و جورج كلوني رفته بودم ! پس حقم بود كه ۲ ساعت چيزي جز ژست گرفتنشونو نبينم . خلاصه كه فيلمش از نظر من بيخود بود .
|
|
|
|
بارون بهاري 7:51 PM
|
يادداشت(0)
|
|
|
Friday, December 17, 2004 |
|
|
|
|
|
بعضي روزها براي كار خلق شدند بعضياي ديگه اش براي تنبلي . بعضي سالها براي كنار هم بودن خلق شدند و دهه هاي بيشتري براي تنهايي . بعضي دهه ها براي عاشقي كردن خلق شده و تمام دهه هاي بعديش براي دلتنگي.بعد كه همه اون روزها و سالها و دهه ها گذشت ميفهمي كه فقط چند ثانيه زنده بودي به مدت ِ اون ثانيه هاي اولي كه پا به دنيا گذاشتي و با تمام وجود جيغ زدي
|
|
|
|
بارون بهاري 9:21 PM
|
يادداشت(0)
|
|
|
Monday, December 13, 2004 |
|
|
|
|
|
يكي از تلخترينهاي زندگي اينه كه از جدا كردن اون بخش از احساسات خود و ديگران كه حقيقي بوده و هست و آنچه توهم و يا برداشت اشتباه بوده و هست عاجز باشي .
اينهم چكيده تفكرات ۲ هفته !!!
|
|
|
|
بارون بهاري 1:30 AM
|
يادداشت(0)
|
|
|
Wednesday, December 08, 2004 |
|
|
|
|
|
ماشين رو خيلي دوست دارم هزارها قسمت داره كه در مقايسه با آدمها بسيار هيجان انگيزتره. بوق داره كه آقا جان نزديك نشو آقا جان گورتو گم كن كنار ديگه . اما مهمتر از اون چراغ راهنما داره و هميشه معلومه كدوم طرف ميخواي بپيچي و هميشه هم ميفهمي ديگران كدوم طرف ميخواند بپيچند. و بازم مهمتر اينكه هر جايي كه بخوايي ميبردت فقط كافيه يك سرويس بكنيش و نقشه رو بگذاري كنار دستت و هميشه هم اينكار رو با رضايت كامل و پخش آهنگ مورد علاقه ات انجام ميده . مهمتر تر تر اينكه كلي آينه و شيشه داره . تازه بارون هم كه مياد ميشه توش نشست و تظاهر كرد كه بارون رو سرت ميباره اما خيس نميشي . برف پاك كن هم قسمت مهميه اما خاموشش بهتره انوقت شر شر آب جلوي روت قطره هاش هم با مخلوطي از آهنگ مورد علاقه ات دور و برت و آنوقت بوسه.....و ....
ماشين رو خيلي دوست دارم
|
|
|
|
بارون بهاري 9:09 PM
|
يادداشت(0)
|
|
|
Saturday, December 04, 2004 |
|
|
|
|
|
شنبه چون جمعه
پار چون پيرار
نقش همرنگ ميزند رسام
|
|
|
|
بارون بهاري 5:50 PM
|
يادداشت(0)
|
|
|
Wednesday, December 01, 2004 |
|
|
|
|
|
امروز يك برگه با فونت بزرگ پيرينت كردم زدم به ديوار اتاق كارم بلكه ياد آوري باشه كه كمي در رفتار گَندم تغيير بدم . " مهربان تر باش . مسئوليتهايت را بپذير " . خوبيش اينه كه اينجا كسي كه بلد باشه فارسي بخونه وارد اتاقم نميشه .
اميدوارم آسمان هم مهربان بماند مثل امروز . |
|
|
|
بارون بهاري 12:00 PM
|
يادداشت(0)
|
|