|
|
Thursday, January 29, 2009 |
|
|
|
|
|
دیروز اخراجهای فله ای شروع شد. امروز هیات مدیره با مدیرهای ۵ دفتر در خاورمیانه جلسه داشت . یکشنبه باز هم اخراجها ادامه خواهد داشت . داراییهای شرکت ما خیلی زیاده و پراکنده در کشورهای زیادی اما با اوضاع فعلی بازار همه داراییهاش روی دستش باد کرده . قدیمی ترین و سخت کوش ترین فرد بخش ما دیروز اخراج شد. یکهفته پیش داشت به من دلداری میداد که خیالت راحت همه اش حرف مفته . هیچ کس رو اخراج نمیکنند. ۶ سال اینجا کار کرده بود و وفاداری زیادی به شرکت داشت . این روزها وفاداری یعنی مثل سگ پا سوخته واسه شرکت کار کردن تا ۱۱ شب و صبح روز بعدش ۹ صبح اخراج شدن. مجبورم ۲ روزی برم ایران برای تکمیل کار اداری ام . مدیرم ۳ بار بهم گفت وقت بدی داری مرخصی میگیری. خدا آخر عاقبت این ۳ روز مرخصی رو به خیر کنه |
|
|
|
بارون بهاري 11:13 PM
|
يادداشت(5)
|
|
|
|
|
|
زمان مثل قطرات آب از لا به لای انگشتهام ناپدید میشه و من تشنه تمام کارهایی که باید انجام بدم و ندادم باقی میمونم. هنوز نتونستم بفهمم چطوری خیلی ها از دانشجوهای فوق و دکترا یا کارمندان و مدیراهای تمام وقت ,فرصت وبلاگ نویسی پیدا میکنند . روزهای من ۲ دو دسته اند . روزهایی که ۷ بر میگردم و روزهایی که ۱۰:۳۰ بر میگردم. و هر دو دسته خالی از کوچکترین فعالیت خارج از کاری هستند. مدتهاست نه سینما میرم نه کنار دریا پیاده روی میکنم نه حتی بازار میرم برای خرید لباس و کفش و کلاه. غالبا هم چند ساعت آخر روز رو ترجیح میدم به لم دادن و لباس شستن و حمام رفتن بگذرونم تا شپش بهم نیوفته . شرکت جدیدم که یکی از بزرگترین شرکتهای سرمایه گذاری خاورمیانه است در وضعیت فعلی به خاطر قرضهای کوتاه مدتی که با به هم خوردن بازار قادر به بازگردوندنش نیست فقط در حال پرداخت بهره ٔ ماهانه بیش از ۲ میلیارد دلار قرضه و اگه دولت بهش قرض نده احتمالاً وارد مرحله اخراج قسمتی از ۱۰۰۰ کارمندش میشه . بالاخره بعد از ماهها یه مقوا زدم به بالای تختم که تابلوی تجسمم "vision Board" رو کم کم درست کنم اما توی ۴ روز گذشته فقط به صفحه یاسی اش نگاه میکنم و میگم بهتر بود سبز یا حتی آبی روشن رو میخریدم. متاسفم اما دیگه حالم از هر موجودی که صدای هندی ازش در بیاد بهم میخوره . اولین باره مدیر هندی دارم و امیدوارم آخرین بار باشه. |
|
|
|
بارون بهاري 11:35 PM
|
يادداشت(2)
|
|
|
Saturday, January 10, 2009 |
|
|
|
|
|
تو که باشی زيباترم . |
|
|
|
بارون بهاري 1:02 AM
|
يادداشت(1)
|
|
|
Wednesday, January 07, 2009 |
|
|
|
|
|
و دنیا جای بهتریست به خاطر مردانی که نمیترسند تمام نقشهایی رو که یه زن ازشون انتظار داره به اقتضای لحظه بازی کنند و تمام کلمات جادویی و آرام بخشی رو که باید در لحظات نا آرومی بگند ,ميگند. |
|
|
|
بارون بهاري 11:35 PM
|
يادداشت(2)
|
|
|
Tuesday, January 06, 2009 |
|
|
|
|
|
منطقهء رُمِثیه ,خانه های به هم چسبیدهء نیمه ویلایی داره و کویتی نشین محسوب ميشه با این حال اين روزها چهره ای کاملا مُحرمی داره . پسرهای جوون که عضو هیئتهای مختلف هستند/ يا نيستند, گوشه ای ماشینشون رو پارک میکنند و یه چراغ سبز کنارش میگذارند و ماشینهایی که رد میشند فلاشر رو میزنند و می ایستند برای گرفتن شیر کاکائو , حلیم یا هر نذری دیگه ای که این جوونها تقسیم میکنند. تقریبا هر ۵۰ متر یه ماشین در حال تقسیم کردن چیزیه . قسمت متفاوت این موضوع با تجربه های سابقم در ايران ۲ نکته است : ۱- ایجاد نشدن ترافیک و نظم کامل این کار ۲- اکثریت جمیعیتِ کویت سُنی هستند اما از مراسم شیعه ها و آدابی که برای این ماه بر پا میکنند کاملا استقبال میکنند . نمیدونم الان سیستم تاسوعا و عاشورا توی ايران چطوری برگزار میشه اما اینجا تمام حسینیه ها و جاهایی که غذا میدند سیستمشون به این شکله که ۲۴ ساعت یا ۴۸ ساعت زودتر ظرف ببری تحویل بدی و شماره بگیری و روز عاشورا بین ۱۰ تا ۱۲ صبح شماره ات رو تحویل بدی و ظرفتو بگیری و هر کسی هم خواست بعد از ۱۲ داخل خود حسینیه ناهار بخوره . افراد و منازل هم به همین صورت و فرضا فلایر پخش میکنند و آدرس میدند و ساعت اعلام میکنند برای تحویل ظرف و پس دادن ظرف. بدون شک رمضان و محرم دو ماهیه که به همون اندازه که عبادت و ریاضت رونق داره , بخور بخور هم پر رونقه در کویت . |
|
|
|
بارون بهاري 12:08 AM
|
يادداشت(0)
|
|
|
Saturday, January 03, 2009 |
|
|
|
|
|
لحظاتی هم هست که ميخوای بپری يه فايل صوتی روی موبايلتو بغل کنی برای تسکين تنهايی ات . |
|
|
|
بارون بهاري 10:08 PM
|
يادداشت(0)
|
|