|
|
Thursday, September 29, 2011 |
|
|
|
|
|
هوا بارونیه. باد گاهی شدید میشه و چترم رو محمکتر میچسبم . سر راه یه هات چاکلت میگیرم و قدم زنان از هوا لذت میبرم. در نهایت بی خیالی مصمم که لذت ببرم . لبخند زنان به داخل کافه ها و آدمهایی که پناه گرفتند تا بارون آرومتر بشه نگاه میکنم. بدون مقدمه بغضی از اعماق غافلگیرانه گلوم رو میگیره و خاطراتی دور از شهری سرد و بارونی گردبادوار محاصره ام میکنه. نگاهم رو از کافه ها برمیگردنم. هات شاکلتم با لبخند روی لبم هر دو یخ میزنند. |
|
|
|
بارون بهاري 1:32 AM
|
يادداشت(0)
|
|
|
Friday, September 23, 2011 |
|
|
|
|
|
وقتی که کولد پلی Cold Play چند تا خیابون اونطرفتر توی کوئین کنسرت مجانی داشت من داشتم گونی برنج و مایع توالت شور به کول میکشیدم میاوردم خونه. |
|
|
|
بارون بهاري 2:54 AM
|
يادداشت(2)
|
|