|
|
|
|
|
فکر نکنم کسی اینجا رو بخونه. زیاد هم مهم نیست. فعلا تا مدتی سرم گرم خوندن آرشیوه. 4 سال پیش زندگی چقدر به نظرم پیچیده و بیشتر غمگین به نظر میومد.
بارون 2013 میخوام به بارون 2017 معرفیت بکنم. دختری که دردهای تو امروز به نظرش اونقدر بچه گانه است که فقط میتونه بهت پوزخند بزنه.
|
|
|
|
بارون بهاري 9:48 PM
|
يادداشت(0)
|
|
|
|
|
|
مینویسم برای آینده که دیشب را یادم نرود. شبی که تا صبح گفتم :" یا باسط الیدین بالرحمه إرحمنی" . و خدا یکبار دیگه بهم رحم کرد. ناسپاسترین بنده ام اگه پس از این روزی از خدا شکایت کنم.
|
|
|
|
بارون بهاري 10:27 PM
|
يادداشت(5)
|
|
|
|
|
|
وبلاگم 10 ساله شد! انگار دیروز بود. اگه بخوام واقعی و منصف باشم , مثل 3-4 سال به نظرم میرسه نه 10 تا!
|
|
|
|
بارون بهاري 12:07 AM
|
يادداشت(1)
|
|
|
Wednesday, March 13, 2013 |
|
|
|
|
|
یه روز بدون نقص در ساحل دریای عمان. فرصتی دوباره به عشق میدیم
|
هتل شانگریلا- مسقط - عمان |
|
|
|
|
بارون بهاري 10:39 PM
|
يادداشت(0)
|
|
|
Wednesday, February 27, 2013 |
|
|
|
|
|
یه رابطه چند بار قطع و بازگشت دوباره رو میتونه تحمل کنه؟ طی 4 سال گذشته چیزی بین 15 تا 25 بار جدا شدیم و در نهایت یه کدوم کم آوردیم و برگشتیم. اینبار اون کم آورد. خواهش میکنه که صحبت کنیم. مریضه و مرخصیه. کمی پایینتر از شرکت میاد دنبالم. میریم کافی شاپ همیشگی. حرفهاش سنگ رو هم میتونه نرم کنه. دل عاشق من رو که سهله. دلم میسوزه که ضبط موبایلم رو نزده بودم که حرفهاش رو ضبط کنم. مردی با غرور و خلق و خوی اون فقط سالی یکبار اینطور حرف میزنه. هر دو از فکر نبودنمون در زندگی هم وحشت میکنیم در حالیکه با هم بودنمون هم اگر نه غیر ممکن خیلی سخته. شاید واقعا اونطور که اون میگه سرنوشت ما اینه که با هم باشیم.
|
|
|
|
بارون بهاري 10:31 PM
|
يادداشت(0)
|
|
|
Sunday, February 17, 2013 |
|
|
|
|
|
باز قطع رابطه. باز دلشکستگی و شب و روزهایی یکسره ملال و دلگرفتگی. و باز وقتی یکبار دیگه با تمام وجود ایمان دارم و پذیرفتم که همه چیز تمام شده . یک دسته رز قرمز! لحظه ای که از استقبال بهم زنگ میزنند که گل رو میفرستند بالا به اندازهً زمانی که نیوتن جاذبه رو کشف کرد هیچان زده ام. مثل اینکه عزیز یکدانه ای که فوت کرده و براش در حال سوگواری هستم خبر سلامتیش رو برام ییارند. رعشه اي دلپذیر و گرم همراه با ناباوری .
|
|
|
|
بارون بهاري 8:19 PM
|
يادداشت(0)
|
|
|
|
|
|
پنجمین ویزایی که برای سفر به ژوهانسبورگ گیرفتم و پنجمین باری که سفر در آخرین لجظات لغو شد. و من که معلوم نیست کی سر عقل میخوام بیام!
|
|
|
|
بارون بهاري 7:42 PM
|
يادداشت(0)
|
|
|
Tuesday, December 25, 2012 |
|
|
|
|
|
کویت از طبقه ۲۰- محل کارم
دیروز
امروز
|
|
|
|
بارون بهاري 8:14 PM
|
يادداشت(0)
|
|
|
Saturday, December 22, 2012 |
|
|
|
|
|
دنیا در حال عوض شدنه . کویت هم استثناء نیست. دیگه مثل سالها قبل اینجا کشور کاملا امنی نیست. آمار جرم و جنایت به شدت بالا رفته. از دزدی و خرابکاری و سلب به زور گرفته تا قتل و تجاوز دسته جمعی. صفحه حوادث هر روز پره از این قبیل داستانها. اما همه اینها یه طرف ساعت ۱۰ شب روز جمعه در بزرگترین مرکز تجاری کویت «آفنیوز» که به زودی شاید بزرگترین مرکز تجاری خاورمیانه اعلام بشه . جایی که صدها فروشگاه کوچک و بزرگ از زارا و اچ اند ام گرفته تا آرمانی, گوچی, بری بری, کارتیه , دیور و ...هستند در حالیکه صدها خریدار و عابر حضور داشتند ۴ تا پسر ۲۲-۲۴ ساله وارد دعوا میشند با یه دکتور ۲۶ ساله و برادرش بر سر جای پارکینگ و یکی از پسرهای گروه اول با ۹ ضربه ساتور دکتور ۲۶ ساله رو به طرز فجیعی میکشه و برادر اون رو زخمی میکنه! این جریان همه رو شوکه کرده . اینکه دیگه حتی در شلوغترین و با کلاس ترین جای کویت با حضور افراد سکیوریتی و دوربین بازهم ممکنه سر هیچ و پوچ چاقو و چاقو کشی بشه. قاتل و همراهانش فعلا دستگیر شدند اما آیا این سریال نا امنی در کویت باهاش جدی برخورد میشه سئوالیه که شهروندها از همدیگه و مسئولها میپرسند و نمایندگان مجلس در جلسه اضطراری میخواهند براش جواب پیدا کنند.
|
|
|
|
بارون بهاري 8:51 PM
|
يادداشت(0)
|
|
|
Monday, November 19, 2012 |
|
|
|
|
|
چرا بعضی از عشقهایی که نباید بوجود بیاد میاد. چرا وقتی عقل و منطق و واقعیت میگه این رابطه آخر عاقبت نداره بازم ادامه پیدا میکنه؟ و چرا آدمها ناچارند به راه خودشون برند و زخمی زندگی کنند؟
|
|
|
|
بارون بهاري 11:18 PM
|
يادداشت(0)
|
|
|
Sunday, November 18, 2012 |
|
|
|
|
|
من هیچم از زندگی خسته نشده ام. هیچم شب وقتی میان خواب و بیداری غلت میزنم زیر لب نمیگویم « چه بیهوده». هیچ هم از همه چیز بیزار نیستم. هیچ به هیچ چیزی شک نمیکنم. فقط بعضی روزها بیش از روزهای دیگه به خودم دروغ میگویم.
یک روز در میان میرم استخر. آخر هفته ها صبحانهء ۴ ساعته با دوستم میخورم و میخندم. و کرور کرور سریالهای آمریکایی میبنیم و گاهی همزمان روی موبایلم بیلیارد بازی میکنم.
من گاهی هم از یوتیوب تمرین رقص عربی میکنم و جمعه ها با همکلاسی لبنانی و امریکایی و معلم ترکم سعی میکنم باسنم رو تکون بدم. یعنی من هم زنده ام و کارهای آدمهای زنده رو میکنم!!
|
|
|
|
بارون بهاري 10:13 PM
|
يادداشت(1)
|
|